برای دهی که سایه ندارد
محمد عظیمی - دی ماه 1383
صدای سکوت
از پشت حنجره ی چه کسی ست
ـ زاده ی زاده ی خان کوه ها
ـ که دیّاری را
میلِ تملک نیست
کسی تو را گفته است:
تِ بِلارِه!
آتش ابراهیم
با چوک چوکِ کدام برف
گره خورد
ـ به زا نرفتی
و تنها در کنار طوبی
پیچکی شدی
پر سُرُک
کسی تو را گفته است:
تِ بِلارِه!
کی پژواک تو برمی گردد
از آن سوی وازنا
پاک کن خطِّ ترکه ها و گَزَنِه ها را
((آخون تِ چو دستِ عصا بسوجه
تِنِ کِچیک زنای قوا بسوجه))
دالان نشین کوچه های تب، تنهایی
کوچه های پنج تیر، سر پر
سالار فاتح، سلیمان ترکمن، سولده
مهر میرزا، کلاردشت گرسنه
کسی تو را گفته است:
تِ بِلارِه!
یوش انتظار
لویی چندم را می خواست
دیوار و پژمان و نقاشی، هلنا
«چشاش مست و لباش ...»
فسوس فسانه
می چسبد به پیراهن خیسش
از قاب باریکِ لَلِـه، وا
صفورا
نی لبک دلم
چین چینِ قِوا و صدای پول، پولکی
سهم تو حسرت
کسی تو را گفته است:
تِ بِلارِه!
شبگرد پیاله های عارف !
امیرزاده ی ناکام
عشقی
مسافر یالتا، جمشید، گراندهتل
عاشقانه های دست نویس
تپش های صفورا
عقیله ی عالیه
صوراسرافیل نیاز
کسی تو را گفته است:
تِ بِلارِه!
قشلاق بیکاری، بیگاری
ییلاق دلداری
بارفروش مولیر، ژولی خانم، حائری
مِن و لادبن دِ تا بِرار بیمی
کنکاش عدالت، لنین، کوتو
مِ جانِ بِرار
کسی تو را گفته است:
تِ بِلارِه!
تبر مردم، توده، مرغ آمین
حمیدی، یاخته، آی آدم ها
شعرهای مچاله، شهریار
کیفور ماشه، منقل، حافظ دو
کسی تو را گفته است:
تِ بِلارِه!
بیدار می مانی در شبِ پُر فانوس
فانوس بانک ملی، صیدکلا، مردو، هرچه بادا باد
زخمه ی مین باشیان. مانلی، ماخ اولا
دردِ کارکُش
کسی تو را گفته است:
تِ بِلارِه!
(تِ بِلارِه در زبان تبری به معنای ـ بلا دورت باد ـ می باشد و در معنای تحبیب و فدایت شوم، بکار می رود.)
مطالب مرتبط