نیما یوشیج

از من می پرسید چرا آن قسمت ها که از شکسپیر برای رفیقِ همسایه خواندید، در او اثر نکرد...

مهر 1324

از من می پرسید چرا آن قسمت ها که از شکسپیر برای رفیقِ همسایه خواندید، در او اثر نکرد و هاج و واج به شما نگاه کرد؟
ـ برای اینکه در نظرِ او هیچ چیز تجسّم نیافت، و این علت دارد. گله مند نباشید و تعجّب نکنید که او با اینکه بسیار حساس و باهوش است چطور؟
ملت ما دیدِ خوب ندارد. عادتِ ملتِ ما نیست که به خارج توجه داشته باشد، بلکه نظر او همیشه به حالت درونیِ خود بوده است. در ادبیات و به همپای آن در موسیقی، که بیان می کنند، نه وصف. شلوغ پلوغی در اشعار وصفیِ ما هم به همین نسبت است. تشبیه زلف به چوگان و گونه به ارغوان و ترکیبِ این مضمون که: چوگان زَنی بر ارغوان. این گوینده که از خارج روگردان است در عینِ بهره گرفتن وصف از خارج، باز به درونِ خود می پردازد. پس از این کوچه باغ، باز سَرِ حرفِ اول بیائیم.
احساساتی که در خودتان سراغ دارید، بستگی به تأثراتِ شما دارند. اگر عادت داشته باشید که در اوضاعِ بیرون دقیق شوید، هر قدر بیشتر دقت کنید، اثر چیزها هم بیشتر است و می بینید که دیدِ شما کافی نبوده است و بعد به نسبت، کفایت پیدا می کنید و به همپای این کفایت، احساسات شما هم عالی تر می شود.
و آن وقت هنگامی که در خلوتِ خود لَم داده اید، خوب تر در خاطرِ خودتان چیزهایی را که دیده اید تجسّم می دهید و وقتی به همین اندازه که می بینید به خواننده دادید، او هم کم و بیش، مثل شما می بیند و باز در صورتی که همین مراحل را گذرانیده باشد.
مثلاً برای کسی که یک هنگام، غروبِ درّه ی خلوتی را درنیافته است وصفِ یک هنگامِ غروبِ شما در درّه ی خلوت، برای او بی تجسّم می مانَد و به همین جهت بی اثر، و گِلِه و توقّعِ شما از او بسیار بیجا.
همسایه ی عزیزِ من! نگویید چرا نمی فهمند، بگویید چرا عادت به دیدن ندارند. بگویید از چه راه، ما ملتِ خودمان را به دیدن عادت بدهیم. در ادبیات ما این حکمِ یک شالوده ی اساسی را دارد.
استادان عالی مقامِ ما که در باره ی «سخن سنجی» رساله می نویسند، خودشان در این ورطه غرق اند و نمی توانند جزیی ترین احساساتِ خودشان را بیان کنند. جوانان ما که تجدّد را دوست دارند، مثل همان جوانانی هستند که عشق به زنی دادند و کاغذ های پر از آه و فریاد و سوختم و مُردم می نویسند، ولی بی اثر است. زیرا ذره ای چاشنی، از دیدِ خودشان به آن نداده اند.
باید اساسِ یک ترجمه و قرائت جدّی و مفصّل، کم کم در بینِ افراد ما برقرار شود. باید از مدرسه ها شروع شود. تا این کار نشود، هیچ چیز نیست. طرزِ کار عوض شدن هم، که هنوز جوانان به آن متوجه نیستند، بی فایده است. باید قرائتِ به حال طبیعی را به مردم یاد داد.
تا اینها نشده است، نگویید چرا نمی فهمند. برای این که نمی بینند، بیش از اینکه بگویم می فهمند یا نمی فهمند یا هوش و حواسِ کافی دارند یا نه.

مطالب مرتبط