نیما یوشیج

در شبِ تیره

1327

در شبِ تیره چو گوری که کَنَد شیطانی
وندر آن دامِ دل افسایش را
دهد آهسته صفا
زیک و زیک، زیک زایی
لحظه ای نیست که بگذارَدَم آسوده، بجا.

بال از او خیسیده،
پای از او پیچیده،
شده پَرْچینَش دامی و مَنَش دام گشا
معرفت نیست، دریغا! در او
( آن دلِ هرزه درا )
که بجای آوردم،
وانَهَد با خود، در راه مرا.
زیک و زیک، زیک زایی
لحظه ای نیست که بگذارَدَم آسوده، بجا.

مطالب مرتبط