بررسی بن مایههای اجتماعی اشعار تبـری نیما در پایایی فرهنگ ملی با تأکید بر شعر داروگ
نیما یوشیج، شاخص و معیار فرهنگی و ادبی ایرانیان در جهان معاصر است. او نماینده ادبیات و شعر نو در بین جریانهای ادبی جهان معاصر محسوب میشود. در مقام مقایسه، نیما در هر دو زبان تبری و فارسی به دل ادبیات ما چنگ زد و صوت خوشالحان این چنگ، انتقال امر فرهنگ را برای کنشگران اجتماعی امکانپذیرتر کرده است.علاوه بر آن، نیما ازنظر سیاسی و اجتماعی در دورهای پرالتهاب میزیست که دوره گذار از نهادهای فرهنگی سنت زده به نهادهای متجدد و مدرن بود. در اینچنین فضائی، وی که محصول اجتماعی پردرد و بحرانی ست، سر برآورده و نقاط پنهان و پرالتهاب آزادی و عدالتخواهی را در جغرافیای ادبیات پیوند میزند تا جهان را در پرسشی نگاهدارنده، متعجب واگذارد.
ادبیات در ایران قرنها بر پایه شعر بود و با تغییراتی که در اوضاع اجتماعی، اقتصادی و سیاسی اروپا رخ داد، فرم دیگری از ادبیات به نام رمان شکل گرفت. (مصباحی پور و ایرانیان، 1358: 76). در ایران اما سهم این تحولات همچنان فتحی شاعرانه داشت و عمده تغییرات اجتماعی توسط شاعران مورد تعقیب قرار میگرفت. زبان، مبدأ، بستر و مادر همهی تحولات اجتماعی و سیاسی است. زبان در واقع موضوعیترین مسئله فرهنگست. نیما نهتنها بهعنوان تغییردهندهی مسیر ادبی ایران، بلکه بهعنوان ناظم و بسط دهنده خردهفرهنگ تودههای جامعه نیز محل توجه بسیاری از پژوهشهای اجتماعی و سیاسی ست. اشعار تبری نیما، دایره وسیع از واژگان بخواب رفته این بوم را آنچنان بر تارک زبان جامعه سنجاق کرده است، گوئی این واژهها و مفاهیم در امتداد اسطوره و تاریخ، همزاد و همنوای فرهنگ ملی ما بودهاند. قدرت این واژگان حضورهای متنی خردهفرهنگ پر تبوتاب مازندران را در سویههای پردامنهتر فرهنگ عمومی مورد تحکیم قرار میدهد.کوهستان نیز پر تبوتاب ترین فرزند زمین است و تمام توان زایشیاش را از لحظهی آفرینهگی به حافظه دارد و این حافظه در قدر زبان و خردهفرهنگ به امانت گذاشتهشده است. نیما، پروردهی یکی از همین زبانهای زمین است: یوش! تمامی روابط و کنشهای متقابل که بین عناصر طبیعت برقرار است بهنوعی کاملاً قریب به تعاملات حیاتی ـ ساختی بین اعضای جامعه انسانی نیز قابلتماشاست. بههرحال کنش متقابل بین انسانها در محیط زندگی نیما معلولِ کنشی ناب از روایت مایهدار هستی است.فرهنگ که وسیعترین زمینه و چارچوب رفتار انسانی است، به همان اندازه برای روانشناس مهم است که برای جامعهشناس، به همان اندازه برای تاریخدان دارای اهمیت است که برای زبانشناس. مسلم میدانم که زبانشناسی آینده خصوصاً در حوزه علم معنا، مطالعه زبان درزمینهٔ فرهنگ خواهد بود (مالینوفسکی، 1383: 16). پس از مشروطه، مواجهه ادبی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی ایران و غرب از همه ایام تاریخ پربسامدتر بوده است. تقدم و تأخر در امر فرهنگی، بدلیل عدم پیادهسازی مدرنیسم مطابق با الگوهای جامعه ایرانی، بخش انکارناپذیر هویت و زبان خردهفرهنگها را به دخمههای تاریک سنت ریخت.
آنگونه که میدانیم فرهنگ، نظامی است از نگرشها، ارزشها و دانشی که به طرز گسترده در میان مردم مشترک است و از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود. درحالیکه طبیعت انسانی از لحاظ زیستشناختی، نظری و عمومی است. فرهنگ فراگرفته میشود و ممکن است از یک جامعه به جامعهای دیگر تغییر کند. اینگلهارت معتقد است: «جنبههای اصلی فرهنگ و جنبههایی از آنکه در مراحل اولیه آموخته میشود همواره در برابر دگرگونی مقاومت میکنند» (اینگلهارت، 1382: 45). جان لاینز چند تعریف را از قول زبان شناسان مختلف ازجمله ساپیر، ترگر، هال، روبینز و چامسکی نقل میکند که در میان آنها تعریف ارائهشده توسط بلاش و ترگر ملموستر و عینیتر بوده و در زبانشناسی اجتماعی از مقبولیت عامتری برخوردار است. در این تعاریف «زبان یک نظام قراردادی از علائم صوتی ست که بهوسیله آن اعضای یک گروه به یکدیگر میپردازند» (شفیعی رضاکلا،12: 1394) زبان تبری از خانواده زبانهای هندواروپاییست و از گروه زبانهای ایرانی. به دلایل متعددی چون درازای عمر فرهنگی و قومیتی، تحولات و دگرگونیهای اجتماعی و طبیعی نظیر جنگ، سیل و دیگر اتفاقات تاریخی، دست یافتن به ریشههای این زبان امری ست، سخت دشوار!زبان تبری امروزه علاوه بر شهرهای فعلی استان مازندران در مناطقی از «شهمیرزاد، سنگسر، دماوند، لواسانات، مناطق شمالی کوههای امامزاده داوود و طالقان هم رایج است» (شفیعی رضاکلایی،17: 1394) میدانیم که انسان حیوانی بافرهنگ است و نیز خواندهایم که «فرهنگ متغیر ولی ثابت است» (روحالامینی،150: 1377). زبان نیز همانند سایر مؤلفههای فرهنگ تغییر کرده و میکند. در این برابری و معادله، تغییرات فرهنگ و زبان همراستا بودهاند، بدین ترتیب است که امروز زبان «تبری نو به ما رسیده است» (شفیعی رضاکلا،122: 1394). نیما هم چون سایر همباوران خودـ اسدآبادی، شریعتی و مطهری ـ «بازگشت به خویشتن» را در تفالی عقلانی رصد کرده و هم چون تقی زاده زبان را برای سیرابی فرهنگی توصیه کرد. این بازگشت به خویشتن را میتوان در بازتولید واژگان تبری به حالت اغماء درآمدهی مازنی دید، زبانی که قدرت پیشین خود را نداشته و طبعاً در حال از دست دادن جان و روح پیکره فرهنگی خویش است.در این تحقیق با توجه به مبانی مطرحشده به شناسایی و تبیین اندیشههای اجتماعی نیما در زبان تبری پرداخته و خواهیم دید که با احیای واژگان در زبان تبری، چگونه به فرهنگ ملی ما، غنا بخشی صورت گرفته ست.
پیشینه و پرسش تحقیق
نگاهی کوتاه به پیشینه تحقیقات انجام شده پیرامون شعر نیما بطور اعم و درباره تاثیر آن بر زبان و فرهنگ جامعه نشان میدهد نیما تحت تاثیر مقتضیات زمانی و شرایط اجتماعی از محیط اجتماعی و از جامعه جهانی الهام گرفته و به شیوه ای خاص، فرهنگ جامعهی خود را در آثار خویش منعکس ساخته و آنچه از شاعر ساطع میشود منبعث از حافظهی مشترک تاریخی و اجتماعی مردمی است که نیما خود را ازآنان میداند. از جمله این مطالعات میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
ـ ضیاالدینی (1389) در کتابی با عنوان جامعه شناسی شعر نیما، اشعار نیما را آیینه ای میداند که میتوان اتفاقات و جریانات فرهنگی و سیاسی جامعه را در آن بازنگری نمود.همچنین از نظر وی، شعر نیما محصول تفکر و نگاه فرهنگی نوینی است که او به انسان داشته است.
ـ عبدالهی (1381) نیز در مطالعه ای به بررسی نقش زنان در اشعار نیما یوشیج پرداخت و دریافت شعر نیما در بستر تحولات اجتماعی و فرهنگی جامعه سهیم بوده و تاثیر متقابلی بر خرده فرهنگ جوانان دوران خود داشته است.
ـ کوشش (1386) در مقالهای با عنوان «ذهن و زبان نیما» بیان داشت که زبان نیما، زبانی زنده و خلاق که حقیقت مفهوم ذهنی شاعر را یکراست و آنچنان که هست، به ذهن هوشیار خواننده انتقال میدهد.
اما در رابطه با تاثیرات خرده فرهنگی مختلف مطالعات اندکی انجام گرفته است اما به نظر میرسد در خصوص تاثیر خرده فرهنگ بومی بر فرهنگ ملی با تکیه بر آثار ادبی، تحقیقات درخوری صورت نگرفته است. لذا مقاله حاضر درصدد است تا تاثیر زمینه های اجتماعی اشعار تبری نیما در پایایی فرهنگ ملی را با تأکید بر شعر داروگ بیاید. بعبارت دیگر پرسش اساسی این تحقیق عبارتست از اینکه:
ـ بازنمایی زمینه های اجتماعی و فرهنگی شعر نیما در قالب خرده فرهنگ تبری (زبان) بر فرهنگ ملی به چه میزان موثر بوده است؟
روش تحقیق
روش تحقیق در این نوشتار، روش اسنادی و ابزار مطالعه فیشبرداری است. روشهای اسنادی در زمره روشها یا سنجههای غیر مزاحم و غیر واکنشی به شمار میآید. استفاده از اسناد و مدارک زمانی صورت میگیرد که یا تحقیق تاریخی در دست انجام باشد و یا آنکه تحقیق مرتبط با پدیدههای موجود بوده ولی محقق درصدد شناسایی تحقیقات قبلی در مورد آن موضوع برآمده باشد و یا آنکه پژوهش، نیاز به استفاده از اسناد و مدارک را ایجاب نماید.
چارچوب نظری
اگر خردهفرهنگ را مبتنی بر دستگاهی از ارزشها، سلوکها، شیوههای رفتار و طرز زندگی یک گروه اجتماعی که از فرهنگ مسلط جامعه مفروض، متمایز ولی با آن مرتبط است، اطلاق کنیم (سازگارا،1377: 98) ؛ به طور ساده میتوان گفت خردهفرهنگ، فرهنگی درون فرهنگ بزرگتر است.
از آنجاکه ادبیات عنصری اساسی از نظام فرهنگ به شمار میرود تا حد زیادی میتواند تعیینکننده برخی جهتگیری کلی فرهنگ و تغییرات فرهنگی باشد (میرزایی و همکاران،1390: 142). شعر فارسی نیز با استعداد شایسته و ظرفیت درخور محتوایی و ساختاری خویش در طّی قرون، عامل انتقال، بازنمایی و بازتولید فرهنگ بوده است. بطوریکه گاه بخشی از خرده فرهنگ عامه یا بومی مناطقی از زبان مردم به شعر و نثر راه یافته و گاه شعر یا داستانی اساس ضربالمثل، باور، ترانه یا چیستانی قرار گرفته است (ترابی،1383: 24).
زبان زیر بنای حیات بخش فرهنگ است. در این مسیر فرهنگهایی بر سر پویاییشان میایستند که بتوانند زبانشان را زنده نگاه دارند. زبان نیز حیاتش را مدیون اتمها و عناصرش میباشد. تولیدات مستمرکلمه در زبان میتواند به سرزنده بودن زبان کمک کند.وام گیری نیما از واژگان تبری برای بکارایی زبان فارسی، حجم تولید در زبان فارسی را نیز توسع بخشید و طبعاً از خرده فرهنگ بومی مازندران جهت نقد و بهسازی و پویایی فرهنگ ملی بهره برد.
مالینوفسکی زبان شناس معاصر، در نظریه مشهورش پیرامون ارتباط زبان و فرهنگ بیان میکند باید به مشاهده مستقیم فرهنگ ها در وضعیت کنونی آنها بسنده کرد. بطوری که زنده ماندن و نمو فرهنگ های امروزین، بطور مستقیم ناشی از کارکرد ویژه آنها و نیاز اساسی جامعه بدان است. شعر نیما نیز، در زمره ادبیات پیش رو نوی فارسی، همواره از دید نقدان و تحلیلگران شعری زندهتلقی شده که با زندگی و اجتماع رابطه داشته و نشان از موقعیت عاطفی او با پیرامونش دارد (عموزاده،1381: 3).
در صورت گمگشتگی جامعه، زبان دچار فقر و رکود شده و ساختهای فرهنگی بهشدت لرزان میشود. اینجاست که نقش خردهفرهنگها بیشاز پیش نمود مییابد. خردهفرهنگ عبارت است از «بخشی از فرهنگ (عقاید، ارزشها، هنجارها و نمادها) که مورد پذیرش بخشی از گروه یا گروهی از جامعه که بافرهنگ متفاوت ولی با آن مرتبط میباشد» (روزبهانی،1380: 409). خردهفرهنگها هر کدام دارای مبانی مشترک با فرهنگ کلی بوده و در عینحال با آن فرق دارند. یک خردهفرهنگ، فرهنگی درون فرهنگ بزرگتری است (سازگارا،1377: 98). بسیاری از آثار نیما، فرزند زبان و زمانه و خردهفرهنگ است.
زبان، محصول خلأ نیست. مید آن را همچون یک «فرا گرد اجتماعی میپنداشت» (ریتزر، 1389: 281). پدیدههای ذهنی و عینی موجود در طبیعت، بستری به نام جامعه را برگزیدهاند. مسئلهای که فرهنگ و ساخت کلی آن را مورد استلزام تاریخی قرار میدهد؛ «درواقع، وجود زبان، خود یک نوع محصول اجتماعی است» (همان،316). همهی فرهنگها در جزئیاتشان سر از نماد درمیآورند و اساساً فرهنگ در زبان و نماد است که قادر به تنفس است. «برای آنکه اجتماعی وجود پیدا کند، لازم است که کنشگران نمادهای معنیدار مشترکی داشته باشند.» (ریتزر، 1389: 288). خردهفرهنگ، طبیعیترین کنشهای متقابل اعضایش را به صورتی ناب و بیواسطه ترسیم میکند. نیز میدانیم که زبان شعر، زبان نمادهاست.
تجزیه و تحلیل یافتهها
نیما یوشیج در آثارش حیات پیرامون را سرشار از واژگانی میکند که حتی مردم قومش نیز تمایل به استفاده از آن را ندارند و با بیدارسازی واژگان و نمادها حیات فرهنگ انسانها را جان میبخشد. ازجمله این موارد میتوان به «شوپه» که متعلق به شغل شب پا، است ـ کسی که در مزارع برنج پاسبانی میدهد ـ اشاره نمود.
تأثیر پذیری نیما از طبیعت، زبان و فرهنگ مازندران و انعکاس این خصوصیات در اشعار وی پیش از این، توسط برخی از نویسندگان و پژوهشگران مورد توجه قرار گرفته است (ر.ک: فلکی،۱۳۷۳؛ ثروتیان، ۱۳۷۵؛ طاهباز، ۱۳۷۵). بطوری که در اولین نگاه به مجموعه اشعار نیما خواننده متوجه کاربرد کلمات بومی مازندران از جمله انگاسی، کچبی، اوجا، افرا، توسکا و غیره میشود که چگونگی کاربرد آنها و بافت کلام نیز نقش تعیینکنندهای در ارائه یک تصویر روشن از طبیعت و فرهنگ مازندران ایفا میکنند. علاوه بر تأثیرات محیطی و زبانی مازندران، نفوذ باورهای محلی و بازتاب خرده فرهنگ بومی مازندران نیز در اشعار نیما دیده میشود (ر.ک: داروگ؛ آقا دار).
الف: سیاست
شاعران همدوره و متقدم نیما، درک عمیقی از سیاست نداشتند و شیوه سیاسی سراییشان نیز بیشتر جنبة ایدئولوژیک و سطحی و شعاری داشت؛ اما نیما بهعنوان شاعری اجتماعی ـ سیاسی از افقی برتر و با دیدی ژرفتر به این موضوع مینگرد. او با مطالعه در زیستبوم خود به صیدهای مهم و معتبری دستیافته است.
ازجمله نمونههای موفق اشعار سیاسی نیما میتوان به «ری را»، «ناقوس»، «وای بر من»، «خنده سرد»، «داروگ» و «همهشب» اشاره نمود.
ب: زندگی روزمره
در شعر:
کوچو من خاخور منی نیکتـا برار منی لادبن که وی یکتا
طبری منی میگب من گواه کجهی گـب دیـر بوتم سوا
(طاهباز،1370: 624).
تنها به دنبال سرایشی ست که در نوع خود حرف گویی صرف است و شاخصها و ویژگیهای یک شعر جز در مقفی بودن ندارد و تأکید میکند که توضیحش را از زبان جدا نبینید. این شعر ارزش محتوایی جدی ندارد اما شدت احیاگری زبان را پرچم میکند.
گاهی توضیح محل زندگی خود را آنچنانکه با زبان تبری آزموده است با فارسی نپیمود و این انتقال اطلاعات را در یک گفتگوی ساده و بیتکلف با واژه انجام میدهد که قراریست بر حفظ میراث ساختی زبان.
در شعر زیر:
نیما گن کراد کتی چی جا شـانـه دشت اتـا آدیـنـه کـا
مـزارم جـد کیـا بـالـوشـا ملک کیومرث کوچوکین ریکا
(طاهباز،1370: 619)
در این اثر نیما شجره جغرافیایی و نسلی خود را مکتوب میکند. او بر شانه کلماتی میایستد که مردم کوچه و برزن آبادیاش با آن میخرند، میخورند، میخوابند، میمیرند و به دنیا میآیند.
ج: اومانیسم (انسانگرایی)
اومانیسم نیما از دو جنبه قابلبررسی است؛ یکی بعد سطحی و صوری آنکه شامل عشق به انسانها، هم دردی با آنان، احساس مسئولیت در برابر مشکلات و گرفتاریهای فردی و اجتماعیشان است و بیشتر ماهیتی سنتی دارد. (اکبری، 1384: 91)
بُعد دیگر و مهمتر اومانیسم نیما رهیافت فلسفی او به مسئله انسان است. نگاه فلسفی نیما به آدمی نگاهی است کاملاً نو و مبتنی بر اصول متافیزیکی مدرنیسم. بدینجهت جای شگفتی نیست که انسانشناسی نیما تفاوتی با انسانشناسی سنتی شاعران متقدم داشته باشد. (همان: 92)
نیما در عرصه شعر هر چه پیشتر میرود انسانگراتر میشود و محور تمامی برنامهها و موضوعات اجتماعی را انسان قرار میدهد. انسانی که دارای ارزش و اصالت است و نمیخواهد انسان را برده محصولات خویش قرار دهد. در این میان توده مردم که ساختار جمعیتی طبقات پائین جامعه آن روز ایران را قرار میدهد موضوع شعر قرار میدهد. انسانی که در ادبیات قدیم ما هرگز دیده نمیشد به موجودات و موضوعات کلی و قابلتعمیم تبدیل میشوند. این انسان میتواند حتی یک کارگر شالیزار باشد که نه تنها برای او تصور و هویتی ملی، بلکه پایگاه جهانی نیز متصور میشود. این انسان مدرن، در شعر مدرن نیما، آزاد و خلاق میباشد و سرنوشت خویش را به دست دیگری، حتی نیروهای مابعدالطبیعه قرار نمیدهد. آنقدر به انسانگرایی اهمیت داده است که درجایی میگوید: «میتوان شاعر نبود اما انسان بودن وظیفه است.»
د: مدرنیسم (نوگرایی)
او همچنین دریکی از نامههایش (12 حمل 1301) مینویسد: سیر در جنگلها و تماشای قله کوهها و مناظر گوناگون قشنگ صحراها و امواج دریاها، زندگی درروش ساده و دهقانی مرا طوری تربیتکرده است. به من حالاتی داده است که از شهر و رسوم شهری متنفرم (یزدینژاد، 1386: 362). اصولاً فرهنگ محتوایی شعر نیما، بهدوراز شهری گری و با توصیفهای ساده روستایی همراه است و او نسبت به شهر و روابط حاکم بر آن چندان علاقه و نظر مناسبی ندارد. این تحولات ساختاری مدرن خود افراد و روشنفکرانی را ساخت که عملاً خاصیت میدانیشان بهعنوان یک جزء، محصول کل دوره مدرنیسم میباشد.
در ساختار متکثر جامعه امروزی نیما از سمبلهای نجاتبخش جامعۀ بشری نشانههایی را برگزید که بتواند در جامعۀ سنتی رو به تکثر ـ که چون گذرگاهی در تعامل با دنیا بود ـ معادلهای نمادین با کارکرد در جامعۀ غیر بشری پیدا کند و آن را فریادی ببیند آنجا که توانست سرباز، داروگ و بسیاری از واژههای تنها که نشان فردگرائی و اعتماد به قدرت تمدن امروزی میدید و البته همۀ اینها در جامعۀ متکثری که تصویر میکند معنای تولیدی فردگرائی را از انحصار و دیکتاتوری دور میکند. «آقا توکا» که کارکردهای دعایی و همبستگی اجتماعی و قومی دارد و همچنین واژههایی چون «گندنا»، «تیرنگ»، «وگ»، «داروگ» و غیره با کاربردهای دیگر.
داروگ
این اثر که در ساخت نمادین خود اثری چند هزارساله است و میتوان پیوندهایی راستین، بین مردم عصر نیما با عهد ساسانیان برقرار کرد، راز و نیاز و توأمان پرسشگری جامعه از هستی، پیرامون پایان بخشی به رنج و خشکسالی و مشقتی است که سالیان تاریخی بر مردم این قوم و سرزمین گذشته است.
داروگ سراسر نیایش واژههاست از زبان جامعه! تقابلی سویه دار و کارکردی از طبیعت و انسان، از انسان و ماورا.
خشک آمد کشتگاه من
در جوار کشت همسایه
گرچه میگویند: میگریند روی ساحل نزدیک
سوگواران در میان سوگواران
قاصد روزان ابری، داروگ! کی میرسد باران؟
بر بساطی که بساطی نیست
در درون کومهی تاریک من که ذرهای با آن نشاطی نیست
و جدار دندههای نی به دیواره اتاقم دارد از خشکیاش میترکد
ـ چون دل یار آنکه در هجران یاران ـ
قاصد روزان ابری، داروگ! کی میرسد باران؟
داروگ در بی بساطی که فراهم است، ساحل نزدیک را نیایشگاه و صفا و مروه کسانی میداند که «جدار دندههای نی به دیوار اتاق» وی «دارد از خشکیاش میترکد».
کنش متقابل نمادین بین اعضای یک جامعه جهت اجرای خواستی جمعی را در شاخهی زرین فریزر میتوان دنبال کرد؛ بدین ترتیب: اشکریزی انسانها، نمادی است که آسمان را جهت ریزش باران، تحت تابعیت قرار میدهد.
«داروگ»، بیانگر نیازهای اجتماعی مشترک است. این شعر کارکردهای اجتماعیاش را در همبستگی اجتماعی نمایان میکند. باران خواهی یا دعای باران از رسمهای مردم ساکن در تمام نقاط ایران است. این رسم را «شیلون» یا «شیلان» میگویند. در خردهفرهنگ مردم مازندران نیز به دلیل مواجهه با شریعت شیعه، جلوهای معنویتری گرفته است.
بهاینترتیب ساکنان مجتمع در یک روستا و یا منطقه با گردهمائی در اطراف درخت مقدس که به آن «آقا دار» میگویند جمع شده و پس از پختاش ـ بهعنوان اولین غذای انسانهای اولیه ـ توسط زنان، مراسم دعا و روضهخوانی انجام میشود و از خداوند طلب باران میکنند. همکاری عمیق بین اعضای دامدار و کشاورز برای آوردن مواد لازم برای پختناش جالبتوجه است. شیر، محصول جامعهی دامدار و برنج محصول جامعهی کشاورز است بدین منظور این جوامع پویا، حیاتشان را در همکاری و کنش متقابل پیوسته بین همهی اعضای جامعه میدانند.
از دیگر اعتقادات مردم در مراسم باران خواهی شستن پایهی منبر موعظه با آب و گلاب و یا ریختن آب به روی افراد سادات است که میتوان ریشههای تاریخی آن را به جشن آبپاشان عصر ساسانی مربوط گرداند. تکاندن سفره که نمادی از مزرعه است که بر سر دختران باکره همچون ریختن آب بر روی یک فرد سید نشان از پاکی و طلب زایندگی از نرینهی آسمان است.
مقداری از آاش پخته را نیز بر روی پشتبام میریزند تا آسمان، آن را در چون «داد و دهشی» تکرار کند.
نتیجهگیری
معیارهای مستعمل زیباشناسی باید تغییر شکل مییافت. چراکه بافت و مناسبات جامعه دیگر آن التذاذ گذشته را برنمیتافت، حرف زدن از دنیای نو، فکر و ابزار نو میخواست، دیگر شعر نمیتوانست خلاصه در میخانه و ساقی و طاق ابروی یار شود، شعر با روابط جدیدی آشنا شده بود، نیما از طریق کتاب و دوستان و آشنایان خود و مدرسهاش «سن لوئی» با این تغییر و دگرگونی در لذت ادبی آشنایی یافته بود. تغییر در ماهیت زیبایی نبود بلکه تغییرات ذائقه از زوایای جدیدی که برای لذت بردن به دست آورده بود میباید به تعریف زیباییشناسی منجر میشد وگرنه دنیا دائم در حال عوض شدن بود. نیما برگزیدهشده بود تا نویدبخش و مبشر این تازگی باشد و طبیعتاً ماند هر برگزیدهای خصوصیات ممتاز و ممیزهی خود را داشت یعنی هم ادبیات قدمایی را خوب میشناخت، هم ادبیات معاصر فرانسه، هم انقلابیگری ادبی بود و هم واضع و منتقد و با درصد هوش بسیار زیاد، که در هر یک از این آرایهها منحصربهفرد.
مشخصه اصلی نیما، حساسیت بالای آن نسبت به سرنوشت انسان بهعنوان موجودی کاملاً اجتماعی و دارای اختیار و مسئولیت است. نگاه شاعران به زندگی، جامعه و انسان، تحت تأثیر ادبیات مغرب زمین، به ابعاد مادی و ملموس آن معطوف میشود و شعر، یکسره به خدمت نیازهای ملموس فردی و اجتماعی انسان درمیآید و تا حد زیادی از عوالم ماوراءالطبیعه فاصله میگیرد. مهمترین دغدغه شاعران این عصر پرداختن به مسائل جامعه است.
مدرنیته با تمام جنبههای مثبت و منفی آن موردتوجه شاعران این دوره قرار میگیرد. پس اصلیترین صداهایی که در شعر نو به گوش میرسد عبارتاند از: انسان معاصر، تجدد، سیاست، آزادی، غربگرایی، حقوق زنان، استبداد، تحجر و خشکمغزی و دینستیزی.
ساختار زبان ادبی آنچنان در ریشههای فرهنگی جامعه نفوذ یافته است که قادر است بیشترین نتیجه را جهت تغییرات سیاسی و اجتماعی به دوش بگیرد. نیما پس از افسانه اولین بار آثار خود را کُد تاریخی میدهد و زمان سرایششان را ثبت میکند. بهاینترتیب بررسی تحلیل تاریخی جامعهشناسانه در اشعار شاعران کلاسیک بهدشواری گراییده درصورتیکه نیما این انقلاب را نیز به ما بخشید.
بدین ترتیب نیما، فرزند فروزنده مشروطیت، فرزندی مدرنیته را نیز میپذیرد اما با ترتیبی که خاص خود اوست، مدرنیته را بازتولیدی از سنت قرار داده و رنگ بوی و محلی فرهنگ را ملی و سپس جهانی میکند.
نیما بهعنوان متجدد ادبی، تأثیرات زیادی بر نو شدن بستر ادبی ـ اجتماعی ایران داشته است. او زبان را بهعنوان بستری برای شناخت، انسجام و انتقال امر فرهنگی میدانست. نیما در ادبیات معاصر دست به فرآیندی روش شناسانه زد که باواسطۀ آن همسازی واژهها و مفاهیم امروزی امکانپذیرتر گردید. این شناخت فرآیندی را میتوان در بازگشتهای زبانی ایشان به خویشتنهای تبری و ایجاد پیوندهایی با زبان و فرهنگ ملی جستجو کرد. این روش در دگرگونی خود موجب گردید که قالب و محتوی علیرغم ناهمزمان بودن برخی واژهها، توانائی تولید مفهوم اجتماعی را داشته باشند. درنهایت، با رنج بسیار، کوله فرهنگی ما را با کهن واژگان، غنا بخشند.
فهرست منابع
1. آرینپور، یحیی (1375)، از صبا تا نیما، جلد دوم، تهران، چاپ ششم، زوار.
2. اکبری بیرق، حسن (1384)، مقاله نیما یوشیج و اندیشههای مدرن، اولین همایش ملی نیماشناسی.
3. آل احمد، جلال (1373)، ادب و هنر امروز ایران، جلد 1، تهران، میترا.
4. ایگلتون، تری (1383)، مارکسیسم و نقد ادبی، ترجمة اکبر معصوم بیگی، تهران، چاپ دیگر.
5. اینگلهارت، رونالد (1382)، تحول فرهنگی در جوامع پیشرفته صنعتی، ترجمه مریم وتر، تهران: نشر کویر.
6. پارسانسب (1387)، جامعه شناسی ادبیات فارسی، تهران، چاپ اول، نشر سمت.
7. پرستش، شهرام (1384)، مقاله نیما و مسئله شعر اجتماعی ایران، اولین همایش ملی نیماشناسی.
8. پوینده، محمدجعفر (1381)، درآمدی بر جامعه شناسی ادبیات، تهران، نشر چشم.
9. ترابی، علیاکبر (1383)، جامعه شناسی ادبیات فارسی، تبریز: فروزش، چهارم.
10. ثروتیان، بهروز (1375)، اندیشه و هنر در شعر نیما، تهران: انتشارات نگاه.
11. روحالامینی، محمود (1377)، مبانی انسان شناسی، انتشارات عطار.
12. روزبهانی، توران (1380)، تاثیر خرده فرهنگ بر خانواده، پژوهشنامه دانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی درمانی شهید بهشتی. شماره39، صص95-132.
13. ریتزر، جرج (1389)، نظریههای جامعه شناسی در دوران معاصر، ترجمه محسن ثلاثی، تهران: انتشارات علمی.
14. سازگارا، پروین (1377)، نگاهی به جامعهشناسی با تأکید بر فرهنگ، چاپ اول، تهران: کویر.
15. شفیعی رضاکلا، مرضیه (1394)، بررسی تحلیلی ـ تاریخی گونه پازواری زبان تبری با زبانهای ایرانی میانه غربی. روزنامه شرق.
16. ضیاءالدینی، علی (1389)، جامعه شناسی شعر نیما، تهران: نگاه اول.
17. طاهباز، سیروس (1370)، مجموعه کامل اشعار نیما یوشیج، انتشارات نگاه، چاپ اول.
18. طاهباز، سیروس (1375)، پردرد کوهستان: زندگی و هنر نیما یوشیج، تهران: انتشارات زریاب.
19. عبداللهی، تهران (1381)، زنان در شعر نیما یوشیج، مجله علوم انسانی و اجتماعی دانشگاه شیراز، دوره هفدهم، شماره دوم، شماره 34، صص97-86.
20. عموزاده، محمد (1381)، جنبههای جامعه شناختی گویش مازندرانی. کنفرانس ایران شناسی، تهران: بنیاد ایران شناسی.
21. فلکی، محمود (1373)، نگاهی به شعر نیما، تهران: انتشارات مروارید.
22. کدی، نیکی (1387)، ایران دوران قاجار و برآمدن رضاخان، مترجم: مهدی حقیقت خواه تهران، انتشارات ققنوس، چاپ سوم.
23. گلدمن، لوسین (1369)، نقد تکوینی، ترجمة محمدتقی غیاثی، تهران، بزرگمهر.
24. مالینوفسکی، برانیسلاو (1383)، نظریه علمی فرهنگ، ترجمة منوچهر فرهومند، تهران، گفتگوی تمدنها.
25. مصباحی پور ایرانیان، جمشید (1358)، واقعیت اجتماعی و جهان داستان، انتشارات امیرکبیر.
26. میرزایی، مهدی؛ علوی، روشنک و مهدوی، محمد (1390)، عناصر ادبی در گفتمان شعری، شیراز: نشر مروارید.
27. یزدینژاد، عباس (1386)، دیار فرزانگان 1، جلد یک، تهران، انتشارات میرماه.
28. www.irandoc.ac.ir
29. www.Old.tebyan.net
((براساس مادۀ 12 فصل سوم قانون جرایم رایانه ای هر گونه کپی برداری بدون ذکر منبع مجاز نیست))
مطالب مرتبط