نیما یوشیج

(پنجاهمین سال خاموشی نیما یوشیج گرامی باد)

سیزدهم دی ماه، زادروز خاموشی پدر شعر نوین ایران، نیما یوشیج است و به حرمت نام مانای او تنها سکوت می کنیم.

هست شب، يك شبِ دَم كرده و خاك
رنگِ رُخ باخته است.
باد، نوباوه يِ ابر، از برِ كوه
سوي من تاخته است.

هست شب، همچو ورَم كرده تني گرم در اِستاده هوا،
هم ازين روست نمي بيند اگر گمشده اي راهش را.

با تنَش گرم، بيابانِ دراز
مُرده را مانَد در گورش تنگ
به دلِ سوخته يِ من ماند
به تنم خسته كه مي سوزد از هيبتِ تب.
هست شب. آري، شب.
نیما پنج روز پيش از خاموشي نوشته است: من زندگيم را با شعرم بيان كرده ام. در حقيقت من اينطور بسر برده ام. احتياجي ندارم كسي بپسندد يا نپسندد، بد بگويد يا خوب بگويد. اما من خواستم ديگران هم بدانند، چطور مي توانند بيان كنند و اگر چيزي گفته ام براي اين بوده است و حقي را پشتيباني كرده ام. زيرا زندگي من با زندگي ديگران آميخته بود و من طرفدار حق و حقانيت بودم ...

شب همه شب شكسته خواب به چشمم
گوش بر زنگِ كاروانَستَم
با صداهاي نيم زنده ز دور
همعنان گشته، همزبان هستم.

جاده اما ز همه كس خالي است
ريخته بر سر آوار آوار
اين منم مانده به زندانِ شبِ تيره كه باز
شب همه شب
گوش بر زنگِ كاروانَستَم.


مطالب مرتبط