نیما یوشیج

مفتون امینی

يدالله مفتون اميني در 21 خرداد 1305 در قريه «هوله سو» در پنج کيلومتري شاهين دژ و صايين قلعه قديم که در ساحل زرينه رود و ميان آذربايجان و کردستان قرارگرفته است، تولد يافت.

نام اصلي او يدالله اميني است اما چون در غزل‌هايش «مفتون» تخلص مي‌کرد و غزل‌هاي او با اين نام از سال 33 به بعد انتشار يافت؛ اين عنوان، داخل در نام رسمي او شد. او از هشت سالگي به تبريز آمد ولي تابستان‌ها را در زادگاه خود مي‌گذرانيد.
در سال 1325 از دبيرستان فردوسي تبريز و در سال 1328 از دانشکده حقوق تهران فارغ التحصيل گرديد و به مدت سي و يک سال در وزارت دادگستري خدمت کرد و در سال 1350 به جهت سياسي بودن اشعارش و طرف علاقه بودن روشنفکران فرهنگي محل از سمت قضايي برکنار شد و بعد از انقلاب اسلامي دوباره به قضاوت برگردانيده شد.
او به جهت اشتغال حاد و حرفه‌اي به کار شعر و شاعري با تقاضاي مکرر و مداوم خود، در اواخر سال 1359 بازنشسته گرديد و دوران اصلي شاعري اش از همين زمان شروع شد. مفتون اميني به خاطر شعرها و فعاليت‌هاي ادبي خود بارها از طرف مراکز مختلف مورد تقدير و تجليل قرار گرفت.
اولين دفتر شعر مفتون امینی به نام "درياچه " بود كه آن را به تشويق " فريدون مشيري چاپ كرد .
دومين دفتر شعر او  به نام  " كولاك " در سال 1344 و كتاب " انارستان " نيز در سال 1346 منتشر شد. " كارواني با خنياگران " كه به زبان تركي آذري  با نام" عاشيقلي كرواني " اشتهار دارد ، در سال 1357 منتشرشده است.
شعر مفتون اميني در تمام مجله‌ها و روزنامه‌هاي معتبر شصت سال اخير انتشار يافته و علاوه بر شعر فارسي، در شعر ترکي هم توفيق داشته ولي چنان که از اظهارات او در وقت صحبت‌هاي خصوصي به دست مي‌آيد تشنه کارهاي تازه تري است.

***
كتاب شناسي اشعار:
درياچه (1336) تهران
كولاك (1344) شمس / تبریز
انارستان (1346) ابن سینا
نهنگ یا موج، گزینه کولاک و انارستان (1357) تهران
عاشقلي كروان (1358)
فصل پنهان (1370) تهران
يك تاكستان احتمال (1376)
سپيدخواني روز (1378)
عصرانه در باغ رصدخانه (1383) نشر نگاه
بومرنگ (1384)
من و خزان و تو (1385) نشر امرود
شب هزار و دو / شامل بخشی به ترکی آذری
سرمه فام و خط نستعلیق

****
باران
وقتي که از يک چتر آويخته مي‌چکد
باران
وقتي که از يک زنگ به صدا درآمده مي‌چکد
يا از يک قفل بسته
باران
وقتي که از شادي يک دهقان مي‌چکد
يا از شتاب يک مهمان
يا حتي
وقتي که از يک علامت تعجب«!»
در هر حال
قطراتي از خود را بر کاغذ سپيدي مي‌پراکند
که من
روي آن شعري خواهم نوشت
و شگفت آن که
اينجا
قطره ي زودتر افتاده ديرتر مي‌خشکد
و آن که
در جايي پايين‌تر از همه چکيده است
زيباتر نقطه‌اي است
براي پايان يک شعر...

مطالب مرتبط