نیما یوشیج

( به رسام ارژنگي )

1307

( به رسام ارژنگي )

رفت از كلبه برون، انگاسي

شمع در دست، پيِ ديدنِ ماه

پيشِ آن شمع، ز تيره نظري

ماه مي جست، برين سقفِ سياه

كرد چندان كه نظر هيچ نديد

ماه تابان و كشيد از دل آه.

گفت: ( امشب مهِ گردون مرده ست. )

گفتمش: ( اي بَرِ تو ماه تباه!

پسِ اين پرده ز انوارِ وجود

ماه ها هست فروزان خرگاه.

ليك با روشنيِ شمعِ خِرد

گر نبيني مَه روشن چه گناه!

مرد را تا نَبوَد بينايي

چه گهر در نظر وي، چه گياه.

همچو آن كور دلِ كوته بين

همچون آن هرزه درايِ بدخواه

كارِ استاد مهين ارژنگي

بيند، اما به نگاهِ كوتاه.)

1307

مطالب مرتبط