اسماعیل شاهرودی (آینده)
اسماعیل شاهرودی به سال 1304 در شهر دامغان دیده به جهان گشود و دوره آموزش های دبستانی و دبیرستانی را در دامغان و شاهرود به پایان رساند.
او پس از پایان تحصیلات متوسطه، در جستوجوی کار و ادامه تحصیل به تهران آمد و به خدمت وزارت فرهنگ آن زمان (آموزش و پرورش فعلی) درآمد. مدتی آموزگار، کارمند ادارات فرهنگی و دبیر دبیرستانها بود و در رشته نقاشی دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران به اخذ لیسانس نائل شد و در دانشکدههای دیگر به تحصیل رشته تئاتر و روزنامهنگاری پرداخت.
در سالهای نيمه دوم دهه بيست به حزب توده پيوست و با پيشرفت و لياقتی که در شعر سياسی از خود نشان داد، عنوان « فرزند حزب» و «شاعر خلق» را به خود اختصاص داد. به همين دليل پس از شکست نهضت ملی (۲۸ مرداد ۱۳۳۲) ممنوع القلم شد و به فشار روحی و افسردگی سختی دچار گرديد.
شادروان استاد دکتر محمد معین از شاهرودی برای کار در لغتنامه دهخدا و همکاری در تدوین «فرهنگ فارسی» دعوت کرد. به دنبال قبول این دعوت، شاهرودی به تدوین واژههای هنری «فرهنگ فارسی معین» مشغول شد. پس از اتمام این کار به دانشگاه «علیگر» هند رفت و تدریس «ادبیات معاصر ایران» به عهده او گذاشته شد. ولی شوق بازگشت به میهن باعث گردید تا قبل از پایان یافتن موعد قرارداد در سال 1351 به ایران برگردد و در عین حالی که کارشناس فرهنگی کمیسیون ملی یونسکو را به عهده داشت؛ درباره «رابطه ادبیات و هنرهای تصویری» نیز در دانشکدههای هنرهای زیبای دانشگاه تهران تدریس میکرد،
مجموعه شعر (آخرين نبرد) او همان سالها توجه نيما را به خود جلب کرد، به طوری که در سال ۱۳۲۹، پيش از آن که به چاپ برسد بر آن مقدمه ای مفصل نوشت و بسياری از اشعار آن را تحسين کرد.
در این مقدمه نیما خطاب به شاهرودی میگوید: «دیوان گفتههای شما، مرا به یاد مردم میاندازد و اگر شاعری برای ضعف باصره و پا درد و ثقل سامعه یا زندانی شدن شخص خود اشعاری صادر کرده است؛ مانعی ندارد؛ اما این غم و رنج که فقط خود او در آن جا گرفته است، غم و رنج شاعرانه و مربوط به دیگران نیست. به قول چخوف: «از کار ما فایدهای به هیچ کس نرسیده است. در این صورت ما فقط برای شخص خودمان زندگی کردهایم.» تفاوت اشعار شما با اشعار دیگران اول از همین نظر است ... .»
روح حساس و افسردگی شاعر موجب شد تا تعادل روانی خود را از دست بدهد. او مدتها در بیمارستان ها و خانه سالمندان بستری بود. شاهرودی پس از یک دوره بیماری طولانی عاقبت در ساعت 12 روز 4 آذر ماه 1360 در سن 54 سالگی در بیمارستان دکتر شریعتی از رنج مدیدی که روحش را آزرده بود، آسوده شد و دنیا و دردهایش را وداع گفت.
از اسماعیل شاهرودی پسری به نام (آینده) یادگار مانده است.
آثار شاهرودی
آخرین نبرد – تهران 1330
آینده – امیرکبیر – 1346
برگزیده شعرها – بامداد – 1348
م و می درسا – پیام – 1349
هر سوی راه راه راه – بوف – 1350
آی میقات نشین – زمان – 1351
قطعه مرگ
دیری ست مردهام من و دستی نیست،
تا پلکهای باز مرا ببندد،
بگذاردم به سینهکش تابوت،
بر های و هوی پیشترم خندد.
هر کس که او کلون دهانم بود؛
حرف مرا برای رقیبان برد.
از پیش من پرنده شد و پر زد،
نام مرا به خاطر خود نسپرد.
هر سو که آب بود دویدم؛ لیک ...
بگریخت آب و آبله زد پایم.
یک آشنا نبود که بگذارد؛
لب را بروی بالش لبهایم.
در لابلای پنجۀ عمر من،
مردی دچار جستوجوی خود بود.
روزی پناه برد به یک آغوش،
بر درد خویش، دردی دگر افزود!
آن سردخانه گشت مرا، اینک،
این مرد پیکری ست که بیجان است.
دیری ست مردهام من و دستی نیست،
این نغمه نیز؛ تق تق دندان است!
در سالهای نيمه دوم دهه بيست به حزب توده پيوست و با پيشرفت و لياقتی که در شعر سياسی از خود نشان داد، عنوان « فرزند حزب» و «شاعر خلق» را به خود اختصاص داد. به همين دليل پس از شکست نهضت ملی (۲۸ مرداد ۱۳۳۲) ممنوع القلم شد و به فشار روحی و افسردگی سختی دچار گرديد.
شادروان استاد دکتر محمد معین از شاهرودی برای کار در لغتنامه دهخدا و همکاری در تدوین «فرهنگ فارسی» دعوت کرد. به دنبال قبول این دعوت، شاهرودی به تدوین واژههای هنری «فرهنگ فارسی معین» مشغول شد. پس از اتمام این کار به دانشگاه «علیگر» هند رفت و تدریس «ادبیات معاصر ایران» به عهده او گذاشته شد. ولی شوق بازگشت به میهن باعث گردید تا قبل از پایان یافتن موعد قرارداد در سال 1351 به ایران برگردد و در عین حالی که کارشناس فرهنگی کمیسیون ملی یونسکو را به عهده داشت؛ درباره «رابطه ادبیات و هنرهای تصویری» نیز در دانشکدههای هنرهای زیبای دانشگاه تهران تدریس میکرد،
مجموعه شعر (آخرين نبرد) او همان سالها توجه نيما را به خود جلب کرد، به طوری که در سال ۱۳۲۹، پيش از آن که به چاپ برسد بر آن مقدمه ای مفصل نوشت و بسياری از اشعار آن را تحسين کرد.
در این مقدمه نیما خطاب به شاهرودی میگوید: «دیوان گفتههای شما، مرا به یاد مردم میاندازد و اگر شاعری برای ضعف باصره و پا درد و ثقل سامعه یا زندانی شدن شخص خود اشعاری صادر کرده است؛ مانعی ندارد؛ اما این غم و رنج که فقط خود او در آن جا گرفته است، غم و رنج شاعرانه و مربوط به دیگران نیست. به قول چخوف: «از کار ما فایدهای به هیچ کس نرسیده است. در این صورت ما فقط برای شخص خودمان زندگی کردهایم.» تفاوت اشعار شما با اشعار دیگران اول از همین نظر است ... .»
روح حساس و افسردگی شاعر موجب شد تا تعادل روانی خود را از دست بدهد. او مدتها در بیمارستان ها و خانه سالمندان بستری بود. شاهرودی پس از یک دوره بیماری طولانی عاقبت در ساعت 12 روز 4 آذر ماه 1360 در سن 54 سالگی در بیمارستان دکتر شریعتی از رنج مدیدی که روحش را آزرده بود، آسوده شد و دنیا و دردهایش را وداع گفت.
از اسماعیل شاهرودی پسری به نام (آینده) یادگار مانده است.
آثار شاهرودی
آخرین نبرد – تهران 1330
آینده – امیرکبیر – 1346
برگزیده شعرها – بامداد – 1348
م و می درسا – پیام – 1349
هر سوی راه راه راه – بوف – 1350
آی میقات نشین – زمان – 1351
قطعه مرگ
دیری ست مردهام من و دستی نیست،
تا پلکهای باز مرا ببندد،
بگذاردم به سینهکش تابوت،
بر های و هوی پیشترم خندد.
هر کس که او کلون دهانم بود؛
حرف مرا برای رقیبان برد.
از پیش من پرنده شد و پر زد،
نام مرا به خاطر خود نسپرد.
هر سو که آب بود دویدم؛ لیک ...
بگریخت آب و آبله زد پایم.
یک آشنا نبود که بگذارد؛
لب را بروی بالش لبهایم.
در لابلای پنجۀ عمر من،
مردی دچار جستوجوی خود بود.
روزی پناه برد به یک آغوش،
بر درد خویش، دردی دگر افزود!
آن سردخانه گشت مرا، اینک،
این مرد پیکری ست که بیجان است.
دیری ست مردهام من و دستی نیست،
این نغمه نیز؛ تق تق دندان است!
– تهران1333
مطالب مرتبط