یکصدوبیست و سومین سال تولد نیما یوشیج گرامی باد
یکصدوبیست و سومین سال تولد نیما یوشیج گرامی باد
در دامنِ این مخوفْ جنگل / وین قُلِّه که سَر به چرخ سوده است / اینجاست که مادرِ منِ زار / گهواره یِ من نهاده بوده است.
و یوش به خود می بالد که شاعری سنت شکن را در دامن خود پروراند تا شعر دیرپای ایران را در قامتی نو، به حیاتی تازه برساند. طفلی که چشمانش را در محله ی لاله وی روستای یوش گشود و آرامش رام شعر خسته از تکرار را، به تلاطم و هشیاری واداشت و پدر شعر نوین ایران شد.
بیست و یک آبان ماه برابر با زادروز یکصدو بیست و سومین سال تولد نیما یوشیج است و همچنان جاریِ زلال چشمه ی شعرش را به فرزندان ایران می نوشاند. روزی که باید به عنوان «روز شعر نوین ایران» نامگذاری شود و هنرمندان نواندیش، بر مزار و مقام و محل زندگی اش در یوش و تهران گردهم آیند و حرمت گذاری کنند. غفلتی که همچنان جاری ست و وعده هایی که هنوز عملی نشده است.
خانه ی خاموش یوش جز یک ساختمان اجدادی و سنگ مزار قدیمی نیما، هیچ نشانه ای از شاعر ندارد. جماعتی از اهل آن دیار مدعی نیما دوستی اند، در حالی که آثارش را نخوانده اند. اشعار جعلی «چایت را بنوش» را تکثیر می کننند و چون نام خانوادگی اسفندیاری را در شناسنامه دارند، همچنان نام جعلی علی اسفندیاری را تبلیغ می کنند و نمی خواهند بدانند که هیچ سندی در دست نوشته ها و آثار نیما وجود ندارد که نام خاندانی اش را نوشته باشد. کلید آن خانه هم در دستان کسی ست که دغدغه های دیگر دارد و از هنر نیما چیزی نمی داند.
خانه ی ویران دزاشیب هم در دست مدعیان زیباسازی، با وعده های توخالی همچنان بسته مانده است. گویا خادمین خانه شعر، از جهان پرتلاطم شاعر بی خبرند و غربت افزای هنر ایران شده اند. باشد تا روزی فرا رسد که زادروز شاعر را در خانه اش به شمع و شیرینی بنشینیم و شعر بنوشیم.
کوفته از زحمت پاها دوانیدن
خواستم در گوشه ی این شهر
گوشه ای را امن بگزیدن
چون پناه خود در آنجا آوریدم
سقف را آمد به تن لرزه
سربه سر دیوارها را
استخوان بگسست از هم
گوشه ی آرام مانند دل من بر من آشفت.
مطالب مرتبط